لاکپشت و دام آهو
سه دوست مهربان، لاکپشت، کلاغ و موش، کنار چشمهای کوچک و زیبا زندگی آرامی دارند. روزی آهویی که از چنگ صیادی گریخته بود به آنها پناه میآورد. آنها آهو را پناه میدهند و به دوستی میپذیرند.
آهو هم از آن پس در کنارشان زندگی میکند اما حوادث زندگی همیشه در کمینند. صیاد بازهم سر راه آنها دام میاندازد. آهو و لاکپشت به دام میافتند تا داستان نشان دهد در زندگی جمعی، هم دوستی، هم همکاری و هم تدبیر لازم است تا بتوان آرام زیست.
این اثر بازنویسی سادهای از حکایت زاغ و صیاد و کبوتر و موش و ... از «کلیله و دمنه» است که برای کودکان ۶ تا هشت سال به نظم و شعر درآمده است.
تصاویر، زنده و جاندارند و به کمک متن میتواند برای ذهن کودکی که در آستانهی اجتماعیشدن و دوستیابی است، اثری مطلوب داشته باشد و او را با راه و رسم زندگی اجتماعی و دوستی آشنا سازد. کتاب برای قصهخوانی بلند و نمایش هم پیشنهاد میشود.
ناشر: افق، ۱۳۸۴
نویسنده: ناصر کشاورز
شکارچی کوسهی کر
داستان اسماعیل و خانوادهاش است که در روستای سلخ در جزیرهی قشم زندگی میکنند. شغل مردان خانواده صیادی است، کاری که گاهی خطر مرگ دارد.
اسماعیل مجبور میشود مدرسه را رها کند تا در صیادی به پدر و پدربزرگش کمک کند. آنها یک شب به شکار کوسهی کر یا والکوسه که بزرگترین کوسه و بزرگترین ماهی دنیاست میروند تا بتوانند از روغن آن برای ساخت لنج استفاده کنند.
اما در حادثهای، قایق آنها در هم میشکند و پدر و پدربزرگ اسماعیل غرق میشوند. از آن زمان، کینهی کرکوسه به دل اسماعیل میافتد.
اسماعیل همهی سالهای بعد را با دنبال کردن کرکوسهها و کشتن آنها میگذراند اما بهتدریج با اتفاقاتی که در زندگیاش میافتد، میل به انتقام در او فروکش میکند.
در کنار داستان اسماعیل و تبدیل شدن او به یک ناخدا و صیاد موفق، رسوم اهالی روستایی سلخ، ارادهی فاطمه، خواهر اسماعیل، برای خواندن درس بهورزی، تأسیس مرکز بهداشت در روستا و قصهی زندگی دیگر صیادان و اهالی روستا نیز کمابیش روایت میشود.
ناشر: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ۱۳۹۳
نویسنده: عبّاس عبدی
تربچهخانم
کتاب «تربچهخانم» قصهی تربچهخانم بامزه و مهربانی است که جلو خانهاش یک باغچهی نقلی دارد. در این باغچه تربچههای نقلی میکارد. از پنجره به آنها نگاه میکند و با خودش فکر میکند: «بهتر است اول بروم تربچهها را بچینم یا یک کم همینجا پشت پنجره بشینم و باغچه را تماشا کنم؟»
تربچهخانم تا ظهر پشت پنجره مینشیند و باغچه را تماشا میکند. بعد، با خودش فکر میکند حالا برود تربچهها را بچیند یا ناهار بخورد. این بار هم دومی را انتخاب میکند: ناهار میخورد.
خوابش میگیرد. برود تربچهها را بچیند یا بخوابد؟ میخوابد. از خواب بیدار میشود. برود تربچهها را بچیند یا چای بخورد؟
تربچه خانم روز را به شب میرساند و آخر شب با خودش میگوید فردا حتما تربچهها را میچیند.
تربچهها بزرگ و بزرگتر میشوند، آنقدر بزرگ که یک روز که توی سایه تربچهها خوابیده بود، زمین زیر پایش میلرزد. لانهی کلاغها روی سرش میافتد و از خواب میپرد. اینجا دیگر تصمیم میگیرد آستین بالا بزند و تربچهها را بچیند.
برگهای تربچه را میگیرد و میکشد اما مگر میشود تربچههایی به این بزرگی را بهراحتی کند؟ اصلا مگر تربچه زمین را میلرزاند؟ اینها که توی دستش گرفته است و میکشد برگ تربچهاند یا گوشهای یک موش کور گنده؟
اگر راستیراستی یک موش کور گنده باشد با آن چهکار کند؟ برود یک چرتی بزند و بعد که بیدار شد یک فکری به حالش بکند؟ اگر موش کور گنده بلایی سرش آورد چه؟
نویسنده: فاطمه سرمشقی
ناشر: علمی و فرهنگی، ۱۳۹۴
قانونهای آبکی
کتاب «قانونهای آبکی» داستان موجودات زندهی یک برکه است که با اینکه در آب زندگی میکنند، یک قانون مهم دارند: همه باید در مصرف آب صرفهجویی کنند!
موجودات ساکن برکه محل زندگی خود را خیلی دوست دارند. آنها یک قانون دارند. آن هم این است که باید در مصرف آب صرفهجویی کنند اما یک روز صبح که از خواب بیدار میشوند، میبینند آب برکه کم شده است.
پس مجبور میشوند قانونهای جدیدی برای خود بگذارد و سعی کنند آب هم جمعآوری کنند. در نهایت، با بارش باران، آب برکه دوباره زیاد میشود و آنها به زندگی سابق خود برمیگردند، اما قانون صرفهجویی در مصرف آب همچنان به قوت خود باقی است.
نویسنده: زهرا جلاییفر
ناشر: نردبان، ۱۳۹۵